رمان خارجی و ایرانی

این بلاگ تلاشی است برای ارئه پرطرفدارترین رمان ها به شما.

بایگانی

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نودهشتیا» ثبت شده است

رمان فاجعه زیبا

نوشته: جیمی مک گوایر

ترجمه: Parizad17 کاربر نودهشتیا

تعداد صحات: 395

خلاصه: اَبی دختر خیلی خوبیه . نوشیدنی نمی خوره , فحش نمیده و محافظه کارانه لباس میپوشه . اون فکر میکنه اینجوری میتونه از گذشته ی تاریکش فرار کنه . گذشته ی که به خاطرش ,همراه بهترین دوستش امریکا ,به ایسترن امده تا یه شروع تازه داشته باشه . ابی فقط یه هدفداره : دوری کردن از دردسر.
تراویس مددوکس, خود دردسره
پسر بد دانشگاه . یه پسر جذاب , باهوش , یه بوکسور خیلی خوب و صد البته دخترباز . تراویس اعتقادی به دوست دختر نداره و هیچ وقت تو زندگیش ,هیچ رابطه ی طولانی تر از یک شب ,با هیچ دختری نداشته . تراویس وقتی متوجه بی توجهی اَبی نسبت به خودش میشه ,پای ابی رو به یک شرط بندی میکشه . شرطی که اگه ابی ببازه ,باید یک ماه با تراویس زندگی کنه و اگه تراویس ببازه ……

 

رمان آینه در برابر آینه ات می گذارم

نوشته:Hanak  و Naqme کاربران نودهشتیا

تعداد صفحات: 833

خلاصه: سر جوونی به خاطر کار، از امریکا به ایران میاد. در خلال ِ کار، تصمیم میگیره دنبال ِ بهونه ای بگرده که مادرش رو بعد از بیست و پنج سال به ایران بکشونه. بهونه ای که دنبالشه، هم مربوط میشه به گذشته ی مادرش و هم عاشق شدن ِ خودشپایان خوش

زمانها و مکانهای داستان، متغیر و متفاوتن. به مرور با شخصیتها و اتفاقات آشنا میشید؛ پس خواهشم اینه که صبور باشید!

 

رمان بگذار آمین دعایت باشم

نوشته shazde koochool کاربر نودهشتیا

تعداد صفحات: ۴۸۲

خلاصه: یادت باشد دلت که شکست سرت را بگیری بالا تلافی نکن فریاد نزن شرمگین نباش
حواست باشد دل شکسته گوشه هایش تیز است  مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی مبادا که فراموش کنی روزی شادیش آرزویت بود صبور باش و ساکت بغضت را پنهان کن رنجت را پنهان تر

 

رمان بعد از آن شب (After The Night)

نوشته لیندا هووارد

متعرجم parizad17 کاربر نود هشتیا

تعداد صفحات: ۳۰۷

فیث دولین  یه دختر فقیر و منفور در پریسکات لوئیزیانا ، اون همیشه عاشق پسر طلایی شهر بوده. اما اون پسر تو یه شب گرم و مرطوب جنوبی، وقتی پدر محترمش با مادر خوشگل فیث ناپدید میشه ، فیث رو آشغال صدا میکنه . حالا دیگه فیث این عشق رو نمیخواد بلکه میخواد از گری روی لارد متنفر باشه ولی نمیتونه حسش به گری رو خفه کنه، درست مثل حقایق مربوط به گذشته ، حقایقی که فیث مدتها منتظر مونده تا آشکارشون کنه . گری رویل لارد حتی وقتی جهنم به پا میکنه ، اینکار رو با اصالت خاصی انجام میده . پسر بی پروا و جذابی که پول روی لاردها همیشه ازش حمایت میکنه . حالا دیگه کنترل شهر پریسکات دست گری می باشد و دولین، اسمی که دیگه هیچ وقت دلش نمیخواد دوباره بشنوه . اما وقتی فیث دولین رو میبینه، تمام چیزی که میخواد، بودن با اون زنه . ولی داشتن فیث غیر ممکنه ، حتی نمیتونه فکرش رو بکنه . برای اینکه گری رویل لارد نقشه کشیده تا تمام قدرتش رو برای نابود کردن اون زن به کار بگیره .

 

رمان خانه ی من

نوسته منا معیری

تعداد صفحات: ۱۶۹

خلاصه: بیچاره قاسم..ده سالش بود ولی شاید اندازه یک بچه دوساله هم نمیفهمید و دیوانه وار میخندید .. بیخیال

دنیای اطرافش روی دیوار دالی بازی میکرد و میخندید.. مادر معتادش در بچگی به او قرص خواب میداد که

صدای گریه های قاسم که از گرسنگی بود را نفهمد قاسم دوباره پرید روی دیوار و خندید: دالی خواهرش

هجده ساله بود اسمش قدسی بود و از همان بچگی صدایش می زدند شراره ابرو برمی داشت و رژ قرمز

می زد و مثل بدل فروشی سیار بود مانتوی فسفری می پوشید و می گفتند پدرش کلاهش را بیاندازد بالاتر


 

رمان طلاهای این شهر ارزانند

نوشته shazde koochool کاربر انجمن نودهشتیا

تعداد صفحات: ۴۲۸

همه ی شهر را آب برده است و تو ماندی و شاید جنازه ای از من گویی شهر هم چونان من دلبند توست
آری ای سوار بر اسب آرزوها اینبار را میخواهم از تک به تک عاشقانه های نداشته مان گویم
گوشت را به من میدهی؟؟؟؟ دلم کمی راز دل گفتن میخواهد و بس برای تو
تویی که تمام طلاهای شهر را آّب میکنی و پشیزی هم ارزش نمیگذاری
تویی که من هم برایت مفتم
ای سوار بر اسب این روزهای من اندکی خوب بودن مبخواهم و بس
اندکی ملاحظه شاید چیزی شبیه لبخند هر چند برای تو کم و تو بمان تا ته قصه
اینبار من میروم و حس های لیلی وارم تو که باشی داستان پابرجاست
من که نباشم داستان یک حاشیه کم دارد و بس پس اینبار را به حرمت کم ارزشی طلاهای شهرت بمان و دل من شکستن هایش را شکسته تو بمان و خاکشیرش نکن