رمان خارجی و ایرانی

این بلاگ تلاشی است برای ارئه پرطرفدارترین رمان ها به شما.

بایگانی

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رمان خوب» ثبت شده است

رمان آینه در برابر آینه ات می گذارم

نوشته:Hanak  و Naqme کاربران نودهشتیا

تعداد صفحات: 833

خلاصه: سر جوونی به خاطر کار، از امریکا به ایران میاد. در خلال ِ کار، تصمیم میگیره دنبال ِ بهونه ای بگرده که مادرش رو بعد از بیست و پنج سال به ایران بکشونه. بهونه ای که دنبالشه، هم مربوط میشه به گذشته ی مادرش و هم عاشق شدن ِ خودشپایان خوش

زمانها و مکانهای داستان، متغیر و متفاوتن. به مرور با شخصیتها و اتفاقات آشنا میشید؛ پس خواهشم اینه که صبور باشید!

 

رمان در جگر خاریست

نوشته: نسیم شبانگاه کاربر نودهشتیا

تعداد صفحات: 594

خلاصه: قصه نفس من قصه یه مامان کوچولوئه، کوچولو به معنای واقعی.مامانی که تو سنی مجبور شد مامان بشه که منو شما تو اون سن هنوز داشتیم واسه مامانامون ناز میکردیمو اونا میخردن ..اون موقعی که مامانای مامواظب آب و دون ما بودن که ضعیف نشیم ،لاغر نشیم،توآینده که قراره مادر بشیم مشکل نداشته باشیم اون باید مواظب بچش نهبچه هاش میبود

 

رمان عروس مدینا
نوشته مونیکا هیث
ترجمه: ( در جایی ثبت نشده بود نام متعرجم اگر کسی می داند لطفا به من بگوید)
تعداد صفحات: 187
خلاصه: داستان درباره ی دختری به نام دیردر هستش که پدر و مادرش رو از دست داده و با خانواده ی عمویش زندگی می کند ، در مهمانی که به افتخار دختر عمویش برگزار شده است شرکت می کند و در آن جا مورد توجه بهترین و زیباترین مرد آن جشن یعنی کنت برندان اولری قرار می گیرد و حوادثی رخ می دهد که 
 

رمان با من باش

نوشته سوزان الیزابت فلیپس

ترجمه گروه پردیس ایرانیان

خلاصه: داستان درباره ی دختری فوق العاده جذاب به اسم فیبی سامرویل هست که پدرش صاحب یک تیم فوتبال بوده "فوتبال اونا فرق داره . فوتبالی که ما میدونیم برای اونا میشه ولی منظور از فوتبال در اینجا فوتبال آمریکایی هست که کمی خشن هست و توپی بیضی شکل داره ." که بعد از مرگش ، وصیت میکنه که تنها درصورتی فیبی وارث اون soccer تیم میشه که بتونه اون سال تیم رو برنده ی لیگ کنه ! وگرنه تیم به پسر عموش میرسه . مشکل اینجا است که فیبی هیچی از فوتبال نمیدونه و به دلایلی از پدرش دور بوده و با هم اختلاف داشتن . تا اینکه با سرمربی تیم به اسم دان کالبو آشنا میشه . که اولش زیاد از هم خوششون نمیاد . هردوشون هم سرسخت و کله شقن ، و با اینکه با هم دعوا میکنن ولی با این حال جذب هم میشن . چیزی که دان درباره ی فیبی فکر میکنه اینه که اون دختریه که فقط قیافه داره ، ولی هیچ کس واقعاً نمیدونه که فیبی پشت این چهره ی جذابش واقعاً چه کسیه ...

 

رمان بگذار آمین دعایت باشم

نوشته shazde koochool کاربر نودهشتیا

تعداد صفحات: ۴۸۲

خلاصه: یادت باشد دلت که شکست سرت را بگیری بالا تلافی نکن فریاد نزن شرمگین نباش
حواست باشد دل شکسته گوشه هایش تیز است  مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی مبادا که فراموش کنی روزی شادیش آرزویت بود صبور باش و ساکت بغضت را پنهان کن رنجت را پنهان تر

 

رمان بعد از آن شب (After The Night)

نوشته لیندا هووارد

متعرجم parizad17 کاربر نود هشتیا

تعداد صفحات: ۳۰۷

فیث دولین  یه دختر فقیر و منفور در پریسکات لوئیزیانا ، اون همیشه عاشق پسر طلایی شهر بوده. اما اون پسر تو یه شب گرم و مرطوب جنوبی، وقتی پدر محترمش با مادر خوشگل فیث ناپدید میشه ، فیث رو آشغال صدا میکنه . حالا دیگه فیث این عشق رو نمیخواد بلکه میخواد از گری روی لارد متنفر باشه ولی نمیتونه حسش به گری رو خفه کنه، درست مثل حقایق مربوط به گذشته ، حقایقی که فیث مدتها منتظر مونده تا آشکارشون کنه . گری رویل لارد حتی وقتی جهنم به پا میکنه ، اینکار رو با اصالت خاصی انجام میده . پسر بی پروا و جذابی که پول روی لاردها همیشه ازش حمایت میکنه . حالا دیگه کنترل شهر پریسکات دست گری می باشد و دولین، اسمی که دیگه هیچ وقت دلش نمیخواد دوباره بشنوه . اما وقتی فیث دولین رو میبینه، تمام چیزی که میخواد، بودن با اون زنه . ولی داشتن فیث غیر ممکنه ، حتی نمیتونه فکرش رو بکنه . برای اینکه گری رویل لارد نقشه کشیده تا تمام قدرتش رو برای نابود کردن اون زن به کار بگیره .

 

رمان خانه ی من

نوسته منا معیری

تعداد صفحات: ۱۶۹

خلاصه: بیچاره قاسم..ده سالش بود ولی شاید اندازه یک بچه دوساله هم نمیفهمید و دیوانه وار میخندید .. بیخیال

دنیای اطرافش روی دیوار دالی بازی میکرد و میخندید.. مادر معتادش در بچگی به او قرص خواب میداد که

صدای گریه های قاسم که از گرسنگی بود را نفهمد قاسم دوباره پرید روی دیوار و خندید: دالی خواهرش

هجده ساله بود اسمش قدسی بود و از همان بچگی صدایش می زدند شراره ابرو برمی داشت و رژ قرمز

می زد و مثل بدل فروشی سیار بود مانتوی فسفری می پوشید و می گفتند پدرش کلاهش را بیاندازد بالاتر


 

رمان طلاهای این شهر ارزانند

نوشته shazde koochool کاربر انجمن نودهشتیا

تعداد صفحات: ۴۲۸

همه ی شهر را آب برده است و تو ماندی و شاید جنازه ای از من گویی شهر هم چونان من دلبند توست
آری ای سوار بر اسب آرزوها اینبار را میخواهم از تک به تک عاشقانه های نداشته مان گویم
گوشت را به من میدهی؟؟؟؟ دلم کمی راز دل گفتن میخواهد و بس برای تو
تویی که تمام طلاهای شهر را آّب میکنی و پشیزی هم ارزش نمیگذاری
تویی که من هم برایت مفتم
ای سوار بر اسب این روزهای من اندکی خوب بودن مبخواهم و بس
اندکی ملاحظه شاید چیزی شبیه لبخند هر چند برای تو کم و تو بمان تا ته قصه
اینبار من میروم و حس های لیلی وارم تو که باشی داستان پابرجاست
من که نباشم داستان یک حاشیه کم دارد و بس پس اینبار را به حرمت کم ارزشی طلاهای شهرت بمان و دل من شکستن هایش را شکسته تو بمان و خاکشیرش نکن

 

رمان زندگی خصوصی

نوشته: منا معیری

تعداد صفحات: 741

 

خلاصه: زندگی خصوصی یه داستان تازه است از زندگی یه آدم و یه مرد خانواده ..با همه ی بالا و پائین شدن ها و کم و کاستی هایه مرد که گاهی مرد خانواده است و یه پدر و گاهی اوقات درگیر زندگی خصوصی خودش میشه..


رمان شوکا عروس جنگل

به قلم : مهدیه MHK

صفحات : ۱۵۰

 

خلاصه ای از داستان رمان: یه دختر به نام شوکا شوکا تو روستا زندگی میکنه روستای قصه ما ارباب جوانی داره که زن داره اونم نه یکی بلکه دو تا اما به خاطر یه اتفاق زندگی شوکا با این ارباب گره میخوره …..


رمان امانت عشق

نوشته: فریده شجاعی

تعداد صفحات: 371

 

خلاصه: سپیده دختری ظریف و زیبا عاشق پسرخاله خود علی ست.اما علی به دلیل نامعلومی او را پس می زند و طرد می کند. سپید خاستگار خوبی دارد و علی او را وادار می کند تا به این ازدواج تن دهد اما این پایان قصه این دو نیست و باید دید که ایا سپیده از پس کله شقی های علی بر می آید؟

 

 

رمان دالان بهشت

نویسنده : نازی صفوی

تعداد صفحات : 506

 

خلاصه: این رمان درباره یک دختر و پسر است که در اثر بی تجربگی و جوانی کارشان به جدایی می کشد. این جدایی برای هر دو بسیار درد ناک است اما آیا حالا که بعد از سال ها دوباره هم دیگر را دیده اند باز اشتباهات گذشته را تکرار می کنند؟ ایا می توانند خودشان را و یک دیگر را ببخشند.

 

رمان زندگیم باش

نوشته: فریده بانو کاربر انجمن رمان فوریو

تعداد صفحات: 246


خلاصه: دختری هست که مجبور میشه بخاطر رفتن پدر و مادرش به خارج بره خونه ای خاله اش خاله ای که پسری داره برخلاف دختر قصه ی ما خیلی مقید هست… اما دختر قصه ای ما کمی شیطون و بی پروا.

 

رمان رازم را نگهدار

نوشته : سوفی کینزلا

ترجمه نفیسه معتکف

تعداد صفحات: 391

 

خلاصه ی از داستان رمان:

"اما" بازاریاب جوانی است که بعد از خرابکاری به ماموریتی که برای انجام آن فرستاده شده در بازگشت با خوش شانسی در قسمت فرست کلاس هواپیما می نشیند و وقتی که احساس میکند هواپیما در حال سقوط است از شدت اضطراب بی اختیار شروع به گفتن تمام رازهای زندگیش به مسافر صندلی کناری می کند ،ولی هواپیما سقوط نمی کند .و بدشانسی اما زمانی شروع می شود که هفته بعد متوجه می شود مسافر صندلی بغل دستیش در هواپیما که تمام رازهای اما را می داند کسی نیست جز …

 

رمان پانتی بنتی(panti benti)
نویسنده : ژیلا و miss.no.1.2004 کاربر انجمن نودهشتیا

عداد صفحات : ۳۷۵


خلاصه داستان از زبان نویسنده:
داستان درمورد دختری بنام پانتی هستش که پدری عرب و مادری تهرانی داره . پدر این دختر زاده این عشیره خاص هستش و میراث دار این فرهنگ . پانتی ساکن تهران هست ولی قبلا بنا به دلایلی توی اون عشیره زندگی کرده . من عادت دارم که توی داستانهام گره ایجاد کنم و همراه با داستان این گره ها رو باز کنم ، برای همین خلاصه خاصی برای داستانهام نمینویسم

 

رمان بانوی قصه(banoye gheseh)

نوشته: beste (کاربر انجمن نودهشتیا)

خلاصه رمان از زبان نویسنده:

همراز خواهری داشته که بخاطر خیانت شوهرخواهرش و جبروت خانواده شوهر میمیره..حالا سالها از اون زمان گذشته وهمراز در تلاش تا بچه های خواهرش را از جبروت اون خانواده رها کنه ..دراین راه عموی بچه ها مقابلش قرار میگیره..دونفرکه خاطره ی بدی ازهم درگذشته دارن از دو دنیای متفاوتپسری مغرور وسرد درمقابل دختری لطیف وبی غل وغشلحظه های حل شدن این تفاوت واختلاف اونقدر شیرین وقابل لمس شدنه که همتون لذت می بریدپایان خوش


سخن نویسنده رمان :خوب بریم سراغ این داستان .بانوی قصه فضاش شاید به لوکسی فضای زیتون نباشه ..که خب نیستاما خشونت آمیز هم نیست.من بلد نیستم خشن بنویسمآدمهای داستان من معمولا مسائلشون رو با حرف زدن حل می کنن این جا هم همینه..شخصیت اول داستان من دختر مقاومیهاما جنس مقاومتش فرق میکنهسرد نیست.