رمان خارجی و ایرانی

این بلاگ تلاشی است برای ارئه پرطرفدارترین رمان ها به شما.

بایگانی

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رمان ایرانی» ثبت شده است

رمان آینه در برابر آینه ات می گذارم

نوشته:Hanak  و Naqme کاربران نودهشتیا

تعداد صفحات: 833

خلاصه: سر جوونی به خاطر کار، از امریکا به ایران میاد. در خلال ِ کار، تصمیم میگیره دنبال ِ بهونه ای بگرده که مادرش رو بعد از بیست و پنج سال به ایران بکشونه. بهونه ای که دنبالشه، هم مربوط میشه به گذشته ی مادرش و هم عاشق شدن ِ خودشپایان خوش

زمانها و مکانهای داستان، متغیر و متفاوتن. به مرور با شخصیتها و اتفاقات آشنا میشید؛ پس خواهشم اینه که صبور باشید!

 

رمان در جگر خاریست

نوشته: نسیم شبانگاه کاربر نودهشتیا

تعداد صفحات: 594

خلاصه: قصه نفس من قصه یه مامان کوچولوئه، کوچولو به معنای واقعی.مامانی که تو سنی مجبور شد مامان بشه که منو شما تو اون سن هنوز داشتیم واسه مامانامون ناز میکردیمو اونا میخردن ..اون موقعی که مامانای مامواظب آب و دون ما بودن که ضعیف نشیم ،لاغر نشیم،توآینده که قراره مادر بشیم مشکل نداشته باشیم اون باید مواظب بچش نهبچه هاش میبود

 

رمان بگذار آمین دعایت باشم

نوشته shazde koochool کاربر نودهشتیا

تعداد صفحات: ۴۸۲

خلاصه: یادت باشد دلت که شکست سرت را بگیری بالا تلافی نکن فریاد نزن شرمگین نباش
حواست باشد دل شکسته گوشه هایش تیز است  مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی مبادا که فراموش کنی روزی شادیش آرزویت بود صبور باش و ساکت بغضت را پنهان کن رنجت را پنهان تر

 

رمان خانه ی من

نوسته منا معیری

تعداد صفحات: ۱۶۹

خلاصه: بیچاره قاسم..ده سالش بود ولی شاید اندازه یک بچه دوساله هم نمیفهمید و دیوانه وار میخندید .. بیخیال

دنیای اطرافش روی دیوار دالی بازی میکرد و میخندید.. مادر معتادش در بچگی به او قرص خواب میداد که

صدای گریه های قاسم که از گرسنگی بود را نفهمد قاسم دوباره پرید روی دیوار و خندید: دالی خواهرش

هجده ساله بود اسمش قدسی بود و از همان بچگی صدایش می زدند شراره ابرو برمی داشت و رژ قرمز

می زد و مثل بدل فروشی سیار بود مانتوی فسفری می پوشید و می گفتند پدرش کلاهش را بیاندازد بالاتر


 

رمان طلاهای این شهر ارزانند

نوشته shazde koochool کاربر انجمن نودهشتیا

تعداد صفحات: ۴۲۸

همه ی شهر را آب برده است و تو ماندی و شاید جنازه ای از من گویی شهر هم چونان من دلبند توست
آری ای سوار بر اسب آرزوها اینبار را میخواهم از تک به تک عاشقانه های نداشته مان گویم
گوشت را به من میدهی؟؟؟؟ دلم کمی راز دل گفتن میخواهد و بس برای تو
تویی که تمام طلاهای شهر را آّب میکنی و پشیزی هم ارزش نمیگذاری
تویی که من هم برایت مفتم
ای سوار بر اسب این روزهای من اندکی خوب بودن مبخواهم و بس
اندکی ملاحظه شاید چیزی شبیه لبخند هر چند برای تو کم و تو بمان تا ته قصه
اینبار من میروم و حس های لیلی وارم تو که باشی داستان پابرجاست
من که نباشم داستان یک حاشیه کم دارد و بس پس اینبار را به حرمت کم ارزشی طلاهای شهرت بمان و دل من شکستن هایش را شکسته تو بمان و خاکشیرش نکن

 

رمان زندگی خصوصی

نوشته: منا معیری

تعداد صفحات: 741

 

خلاصه: زندگی خصوصی یه داستان تازه است از زندگی یه آدم و یه مرد خانواده ..با همه ی بالا و پائین شدن ها و کم و کاستی هایه مرد که گاهی مرد خانواده است و یه پدر و گاهی اوقات درگیر زندگی خصوصی خودش میشه..


رمان شوکا عروس جنگل

به قلم : مهدیه MHK

صفحات : ۱۵۰

 

خلاصه ای از داستان رمان: یه دختر به نام شوکا شوکا تو روستا زندگی میکنه روستای قصه ما ارباب جوانی داره که زن داره اونم نه یکی بلکه دو تا اما به خاطر یه اتفاق زندگی شوکا با این ارباب گره میخوره …..


رمان امانت عشق

نوشته: فریده شجاعی

تعداد صفحات: 371

 

خلاصه: سپیده دختری ظریف و زیبا عاشق پسرخاله خود علی ست.اما علی به دلیل نامعلومی او را پس می زند و طرد می کند. سپید خاستگار خوبی دارد و علی او را وادار می کند تا به این ازدواج تن دهد اما این پایان قصه این دو نیست و باید دید که ایا سپیده از پس کله شقی های علی بر می آید؟

 

رمان زندگیم باش

نوشته: فریده بانو کاربر انجمن رمان فوریو

تعداد صفحات: 246


خلاصه: دختری هست که مجبور میشه بخاطر رفتن پدر و مادرش به خارج بره خونه ای خاله اش خاله ای که پسری داره برخلاف دختر قصه ی ما خیلی مقید هست… اما دختر قصه ای ما کمی شیطون و بی پروا.

 

رمان همخونه

نوشته: مریم ریاحی

تعداد صفحات: 229 پی دی اف 465 صفحه کتاب

( این کتاب اسکنی از نسخه چاپ شده می باشد)

 

 خلاصه :داستان زندگی دختر جوانی است که بنا به خواست پدرخوانده خود به صورت شش ماهه موقتا با پسر او ازدواج می‌کند تا مانند دو همخونه در کنار هم زندگی کنند و در مقابل، ثروت پدر به صورت نصف نصف بین آن‌ها تقسیم شود. این دو...